-- فروش محصولات افرنگ به صورت اقساط و با شرایط ویژه برای اقساط سه ماهه; با شماره 09128397329 از طریق واتس اپ در تماس باشید --

پرداختن به انسان و موضوات انسانی از رسالت های هنر عکاسی ست. برخی آثار مستند ما در خبرگزاری های داخلی منتشر می شود. جای خوش وقتی ست که این خبرگزاری ها چنین فرصتی برای عکاسان می آفرینند (وگرچه تعریف خودشان را اعمال می کنند). از این رو، سخن ام را روی آثار مستند و خبری خبرگزاری های عکس جمع می کنم. من معتقد نیستم که تعریف مستند حضور انسان در عکس هاست و برعکس آن، یعنی، با حذف انسان عکسی هنری یا انتزاعی خواهیم داشت. این فرض های پیش پا افتاده سال هاست که مغز ما را خورده و لزومی برای پی گیری این بحث ها بدین شیوه وجود ندارد. این نشان دهنده ی فقر فلسفی ماست. وقتی عکاس خبری در یک برنامه ی روتین مثل جارویی در حال جمع کردن گزارش های تصویری ست، فلسفه و اهمیت موضوع از بین می رود. از این رو، نمی توان چنین آثاری را به عنوان مستند ارزیابی کرد. ما هنوز مجبوریم تعریف عکاسی مستند را از روی آثار منتشر شده ی آژانس های معتبر خارجی بگیریم و این سبب رواج فضاهای تقلیدی خواهد شد؛ تازه این در بهترین شرایط امکان پذیر است. در این وضعیت بهترین امکان تولید آثار مستند بررسی طرح و آرای منتقدان و صاحب نظران کشورهای پیش رفته است. یعنی این که، بهترین کار ما تعبیر و بومی کردن تعریف هنر عکاسی می تواند باشد. گاهی، حتا، این نیز مشکل به نظر می رسد. پیچیدگی این موضوع را با سخنانی از مهدی مقیم نژاد (داور جشنواره ی عکس گندم) می آورم: از نظر من هم ویژگی یک عکس مستند چنان که در معنای واژگانی آن پیداست باید تأکید بر جنبه ی استنادی و سندیت باشد. البته اگر بخواهیم به جنبه های فلسفی بحث برگردیم واقعیت و استناد به شدت مفاهیمی نسبی اند و امکان آن را دارند تا به هر شکلی تعبیر شوند. اما دور از هرگونه فلسفه بافی عکس مستند در تاریخ عکاسی تأکید بر شیوه ی عکاسی بی دخل و تصرف است. عکسی که به واقعیتی بیرونی اشاره دارد و می خواهد اطلاعات و داده هایی را به شکل صادقانه به بیننده منتقل کند. اگر واژه ی استناد را معیار خود بگیریم، در این صورت، یک عکس در زاویه های متفاوت تعاریف متفاوتی به خود خواهد گرفت. برای یک قاضی استناد به اصل قضیه برمی گردد، برای سردبیر استناد یک چیز و برای عکاس طبیعت چیز دیگر است. در حالی که برای یک آژانس خبری حذف و اضافه کردن مکافات سنگینی دارد برای خبرگزاری فارس کار چندان مشکل سازی نیست. جدا کردن خبر از مستند نیز چندان کار ساده ای نیست و دست کم در این جا چندان سودمند نیست غیر از دامن زدن به اختلافات پیشین. بیش تر آثار خبری ما از جنگ امروزه به مستندترین آثار تاریخی بدل شده اند. با وجود بدترین شرایط انتشار آثار مستند در ایران، مهم ترین بخش کارهای مستند باید در خروجی خبرگزاری ها باشد، که آن هم از سردرگمی زیادی برخوردار است. نه عکاس انگیزه ی کافی برای کار دارد و نه سردبیر چندان تمایلی به انتشار جسته و گریخته ی برخی مستندها دارد. و هزارامین بار باید بگوییم که دولت توان تولید کار هنری را ندارد و آژانس های خصوصی با توان مالی زیاد باید چنین کاری را بر عهده بگیرند. و برای این که به یک نظر منسجم و دارای اختلاف کم برسیم لازم است چندین آثار مستند تولید شود تا تراکم کار به کیفیتی برتر بینجامد. جایی که تولید کم است انتظار زیادی نمی توان داشت. به یک پرسش سخت و دشوار می رسیم که، چه گونه باید کلید تولید آثار مستند را زد؟ آیا باید تحلیل های نظری مناسبی ارایه شود تا شاهد آثار مستند باشیم یا تولید انبوهِ مستند لازمه ی تحلیل و ارایه ی نظرات عکاسی ست؟ این بسیار نزدیک به این پرسش است که، آیا توسعه ی اقتصادی لازمه اش توسعه ی فرهنگی ست یا برعکس؟ اما در مورد سخن مقیم نژاد به دو مورد اشاره می کنم، یکم این که «واقعیت و استناد به شدت مفاهیمی نسبی اند» و دوم این که، به «دور از هرگونه فلسفه بافی عکس مستند در تاریخ عکاسی تأکید بر شیوه ی عکاسی بی دخل و تصرف است». بی شک با چنین پرخاشی به فلسفه نمی توان دروازه ی هنر و تاریخ عکاسی را گشود. باید تأکید کرد که فلسفه فقط در کشورهایی نظیر ما که « تأثیرگذاری عکس ها بر ذهن ما از همیشه کم تر شده» به عنوان بافتنی تصور می شود. در فلسفه های بافتنی «واقعیت» موضوعی نسبی می شود، و «واقعیت»ِ نسبی شده جای اش را به عکسی می دهد که «بی دخل و تصرف» است. من با دیدن گندم برای جشنواره ی عکس نانوای مولوی به ذهن ام رسید که: ز خاک من اگر گندم برآید/ از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانوا دیوانه گردد/ تنورش بیت مستانه سراید نانوا چهره ای انسانی دارد ولی گندم مصرفی اقتصادی ست. عکاسی که از گندم به نانوا می رسد عکسی متفاوت تولید خواهد کرد. در هنر هیچ چیز نمی تواند بدیهی باشد، چرا که موضوع تکراری وجود ندارد ولی کادرهای موازی یا تکراری وجود دارند. هنگامی که گریز از گندم به نانوا می زنیم به یک روند انسانی دست می زنیم با فضای غیر تکراری. هر خوشه ی گندم به تنهایی تفاوتی با هم ندارند ولی از درو کننده ی گندم تا خمیر و نانوا هر کدام به تنهایی چهره ی مجزا و متمایز دارند. با این وضعیت فرهنگی، بررسی همین کارهای اندک هم که در برخی آژانس ها دیده می شود ستودنی و ارزش مند خواهد بود. چهره ی انسان یا طبیعت یا نماهای معماری و حتا چهره ی کشورمان ایران نشان دهنده ی وضعیت درونی یا محتوای آن است. شکل بندی یا صورت بندی یک عکس در واقع، نحوه ی ورود نگاه تماشاگر به عکس را تشکیل می دهد. ما در این صورت بندی تماشاگر را دچار سخت گیری های خود می کنیم تا از محتوای عکس جا نماند. ما در چیده مان نشان ها و خطوط یا تونالیته مرکز توجه نگاه ها را تنظیم می کنیم. در آثار مستند که غالبا انسان حضوری پر رنگ دارد، نگاه، ابروها، موهای احیانا پریشان، دستان و حرکت پاها تماما از حالت های انسانی به شمار می رود که بی توجهی به آن ها توان اثر ما را خواهد کاست. یک عکاس خبری بهتر می داند که چهره ی در هم رفته ی رئیس جمهور چه تفاسیری در رسانه ها به وجود خواهد آورد و خمیازه کشیدن یک سرباز در رژه چه معنایی تولید خواهد کرد. استفاده از این نماها محتوا و موضوع ما را نشان خواهد داد. ولی توجه بیش از اندازه به فرم&#۵۹۴۲۶; المان های طبیعی یا واقعی چهره را از دست می دهد و گاه بدتر از آن، چهره های انسانی را فدای فرم های کلیشه ای می کند. کادرهایی که با فرم های شدید همراه اند شخصیت ها و چهره پردازی های اش تحت الشعاع قرار می گیرند. این زمانی ست که موضوع چندان تکراری به ذهن عکاس رسیده است که ابزارهای تکنیکی به یاری او برمی خیزند. موضوع دارای چنان جزییات و عناصر تازه ای ست که در کلیت اش چندان چیزی به نظر نمی آید. توجه به این جزییات مایه های فلسفی و هنری ما را تشکیل می دهد. موضوعاتی که با عدسی پهن گرفته می شوند تا فرم لازم را تولید کند، چهره های کشیده ی نامتعارفی به وجود می آورد و از تولید هویت انسانی باز می مانند. در این گونه آثار پیکره ی انسان هم چون عناصری برای آرایش کادر استفاده می شود. کشیدگی چهره ی انسان شاید به منظورِ نامتعارف کردن اثر به کار برده شود ولی در این جا هویت او دست خوش تعریف عکاس می شود. چنان که گفته شد، یک سوء تفاهم سبب تولید چنین آثاری می شود: عکاس گمان می برد که موضوع او خیلی پیش پا افتاده و تکراری ست. انسان ها دارای چهره و رفتاری متمایز هستند و تکراری بودن شان از نگاه بی رمق ما برمی خیزد. ولی انسان بی هویت که درگیر فرم شدید است چه چیزی را بیان خواهد کرد؟ حال مستند یا غیر مستند اثر باید غیر از آرایش بصری یک آگاهی هنری بدهد و گرنه به در جا زدن خواهد انجامید. فرق عکاسی که المان هایش را کارگردانی می کند و کسی که در لحظه ی شاتر تصمیم می گیرد چیست؟ بدون این که قضاوت ارزشی بکنم، ترجیح می دهم دومی باشم: عکاسی که با صورت های ایده آل یا مثالی خود شاتر می زند و عکاسی که زندگی و امور هستی را لایه لایه نمی کند. زندگی یک صورت دارد و آن هم محتوای اش است. عکاسی مستند چون عقابی ست که شکارش بر زمین و بال هایش بر آسمان دارد. این تناقض ناگشودنی (زمینی و آسمانی) جذاب ترین شاترها را به وجود آورده است.
پرداختن به انسان و موضوات انسانی از رسالت های هنر عکاسی ست. برخی آثار مستند ما در خبرگزاری های داخلی منتشر می شود. جای خوش وقتی ست که این خبرگزاری ها چنین فرصتی برای عکاسان می آفرینند (وگرچه تعریف خودشان را اعمال می کنند). از این رو، سخن ام را روی آثار مستند و خبری خبرگزاری های عکس جمع می کنم. من معتقد نیستم که تعریف مستند حضور انسان در عکس هاست و برعکس آن، یعنی، با حذف انسان عکسی هنری یا انتزاعی خواهیم داشت. این فرض های پیش پا افتاده سال هاست که مغز ما را خورده و لزومی برای پی گیری این بحث ها بدین شیوه وجود ندارد. این نشان دهنده ی فقر فلسفی ماست. وقتی عکاس خبری در یک برنامه ی روتین مثل جارویی در حال جمع کردن گزارش های تصویری ست، فلسفه و اهمیت موضوع از بین می رود. از این رو، نمی توان چنین آثاری را به عنوان مستند ارزیابی کرد. ما هنوز مجبوریم تعریف عکاسی مستند را از روی آثار منتشر شده ی آژانس های معتبر خارجی بگیریم و این سبب رواج فضاهای تقلیدی خواهد شد؛ تازه این در بهترین شرایط امکان پذیر است. در این وضعیت بهترین امکان تولید آثار مستند بررسی طرح و آرای منتقدان و صاحب نظران کشورهای پیش رفته است. یعنی این که، بهترین کار ما تعبیر و بومی کردن تعریف هنر عکاسی می تواند باشد. گاهی، حتا، این نیز مشکل به نظر می رسد.
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این مطلب بیان میکنید